خدایا تنها مگذار دلی را که هیچکس دردش را نمیفهمد

نترس از هجوم حضورم چیزی جز تنهایی با من نیست

 

 آهــــــــــــــای اونی که من رو نمیخوای

بدون چیزای قیمتی کمتر مشتری پیدا میکنن چون توان خریدشو ندارن

راهت راتو بکش برو
 
 
 

+نوشته شده در دو شنبه 30 دی 1392برچسب:,ساعت12:43توسط Amitis | |

 

 مــے لـــرزכ ؛

כلــمـ را مـےگــویــمـ ، 

وقتـے ڪــﮧ لبــפֿــنـכتــ ، رو بـــﮧ مـטּ باشـכ
 
 

+نوشته شده در دو شنبه 30 دی 1392برچسب:,ساعت12:16توسط Amitis | |

 

 آدم گاهی چه دلگرم می شود

به یک ” هستـــــــــــــــــــــم ” 

به یک ” نتــــــــــــــــــــــــرس ” 

به یک ” نـــــــــــــــــــــــوازش ” 

به یک ” آغـــــــــــــــــــــــوش” 
 

+نوشته شده در دو شنبه 30 دی 1392برچسب:,ساعت12:0توسط Amitis | |


از انسانها غمی به دل نگیر. زیرا خود غمگینند

با آنکه تنهایند از خود می گریزند زیرا به خود، به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند. 

پس دوستشان بداراگر چه دوستت نداشته باشند
 

+نوشته شده در دو شنبه 30 دی 1392برچسب:,ساعت11:54توسط Amitis | |

 ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻲ ﻭ ﻣﻦ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺷﻜﺴﺘﻢ

ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺩﻟﻢ ﺭﻳﺨﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺳﻜﻮﺗﻢ

 

+نوشته شده در شنبه 28 دی 1392برچسب:,ساعت11:32توسط Amitis | |

 " تـــو "

دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،

کلمه ی کـــوتاهی

کـــــ ـــ ـه برای گفتنش 

جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و

ناتمـــــ ــــ ــام ماند 

+نوشته شده در چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:,ساعت11:12توسط Amitis | |

 

 به تفاهم نمی رسیم

من و این شعرها

خودت بیـــــــــا

تا دست از سر واژه‌ها بردارم
 
 

+نوشته شده در چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:,ساعت9:2توسط Amitis | |

 

ایـــــن روزهـــــا 

اشکهـــــایم بـــــویِ خاکـــــ میدهنـــــد 

در دل چیـــــزی دفـــــن کـــــرده ام 
 

+نوشته شده در چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:,ساعت8:47توسط Amitis | |

 گـاه دلم می گیرد

گـاه زندگی سخت می شود

گـاه تنها , تنهایی  آرامـش  می آورد

گـاه گـذشته اذیتم می کند

این`گـاه هـا` گـهـگـاه تـمـامــ روز و شـب من میشوند
 
   آنوقت بـغـض گـلـویـم را میگیرد

 درست مـثـل هـمین روزها
 

+نوشته شده در سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,ساعت11:1توسط Amitis | |


پشت این بغض 

بیدی نشسته که خیال میکرد با این باد ها نمیلرزد
.
.
.
بیزارم از هر مسئله ای که تنها راه حلش گذر ” زمان ” است 
 

+نوشته شده در یک شنبه 22 دی 1392برچسب:,ساعت9:16توسط Amitis | |

 

 دل آدما

 شیشه نیست که روی آن * هــــــا * کنیم

بعد با انگـــشت قــــلب بکشیم و وایسیم آب شـــدنش رو تماشــــا کنیم

و کیـــــف کنیم

رو شیشه نـــازک دل آدمـــا

اگـــه قلبـــــــــی کشیدی

باید مــــــــردونه پـــــــاش وایســــتی
 

+نوشته شده در یک شنبه 22 دی 1392برچسب:,ساعت9:3توسط Amitis | |


می گویند عشق آنست که به او نرسی

و من می دانم چرا

زیرا در روزگار من،

کسی نیست که زنانه عاشق شود

و مردانه بایستد
 
 

+نوشته شده در یک شنبه 22 دی 1392برچسب:,ساعت9:1توسط Amitis | |

 

 نمى دانم چه رابطه ایست ؟

بین نبودنت با رنگ ها


دلتنگ تو که میشوم


زندگى ام سیاه مى شود !

 

+نوشته شده در یک شنبه 22 دی 1392برچسب:,ساعت8:59توسط Amitis | |

 

 باورش برایم سخت است کهان روزها

تمام هستی ام را می دادم

تا یک لحظه از یادت غافل نباشم

اما حال تمام هستی ام را می دهم

تا یک لحظه به یادم سرک نکشی
 

+نوشته شده در پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:,ساعت9:39توسط Amitis | |

 
چقد سخته بخوای

بی تفاوت

از کنار کسی رد شی که

عجیب ترین حس دنیا رو

باهاش تجربه کردی
 

+نوشته شده در پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:,ساعت9:0توسط Amitis | |

 

 سر میز شام

یاבت ڪـﮧ مے افتم بغض مے ڪنم
اشڪ در چشمانم حلقـﮧ میزنـב
هــمـﮧ متعجب نگاهم مے ڪننـב
لبخنـב میزنم و میگویــــــــم

چقـבر בاغ بوב
 

+نوشته شده در پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:,ساعت8:52توسط Amitis | |

 

 ایـن روزهـا نـبـضـم ڪـُـنـد مـﮯزنـد


قـلـبـم تـیـر مـﮯڪشـد

دارم صـداﮮ ِ خـورد شـدن ِ احـسـاسـمرا

لا بـﮧ لاﮮ ِ چـرخ دنـده هـاﮮ ِ زنــدگــــے مـﮯشـنَـوم
 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:,ساعت9:39توسط Amitis | |

 
به شـــــانه ام زدی

تا برگشتم ، رفته بودی 

بی انـــصاف

به یاد آوردن تنـهایی ام

شوخی قشنـــگی نبود 
 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:,ساعت9:24توسط Amitis | |

 غممگینم

همانند دلقکی که روی صحنه چشمش

به عشقش افتاد که با معشوقش به او می خندند.

+نوشته شده در چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:,ساعت9:17توسط Amitis | |

 

 تو میخواستی بشی سنگ صبورم


تو شدی سنگ و من هنوز صبورم
 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:,ساعت9:10توسط Amitis | |

 
هر وقت تو زندگی به تــه رسیدی

بشین با ته دیگش حال کن

هی نگو رسیدم به آخر خط
 
 

+نوشته شده در دو شنبه 16 دی 1392برچسب:,ساعت9:20توسط Amitis | |

 

 خدایا می شود باران ببارد؟

این بغض

به تنهایی

از گلویم

پایین نمی رود
 

+نوشته شده در دو شنبه 16 دی 1392برچسب:,ساعت9:8توسط Amitis | |

 

 روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای


خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم
 
 

+نوشته شده در یک شنبه 15 دی 1392برچسب:,ساعت11:7توسط Amitis | |

 

 "مــن"

به دنــبال

"تــويي" مي گــشت

بــراي " مــــــا " شــدن

دريــغ که 

بــازي را "او" بــــرد
 
 
 

+نوشته شده در یک شنبه 15 دی 1392برچسب:,ساعت10:32توسط Amitis | |

 

تو رفتی و تنها چند خاطره که هیچگاه نمی توانم

فراموش کنم بر جا گذاشتی

خاطره هایی که یاد آن این دل عاشقم را می سوزاند

دلم بدجور برای تو تنگ است دلیل بودنم

+نوشته شده در شنبه 14 دی 1392برچسب:,ساعت10:13توسط Amitis | |

 


در سرزمين قلبم خانه اي ساختم که پنجره هايش

هيچ گاه از ديدنت خسته نمي شدند

در اين خانه هميشه خاطراتم را مرور مي کنم

اگر چه ازت دور شدم ولي حرف هاي گرمت آرامش بخش

دل پر از غم من است

عشق من نام تو هميشه

در ذهنم و ياد تو هميشه در قلبم جاريست..
 
 
 

+نوشته شده در شنبه 14 دی 1392برچسب:,ساعت9:59توسط Amitis | |

 
*************************
دنبال بهانه نباش عزیزکم

چشم که گذاشتم

برو و هر وقت خواستی برگرد

من تا بی نهایت شمردن می دانم !
 
*************************
 
 
 

+نوشته شده در چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:,ساعت9:3توسط Amitis | |

ارزوی قشنگی است


داشتن رد پای تو کنار ردپای من

بر دشت سپید پوشیده از برف

اما هنوز نه برف اومده و نه تو
 

+نوشته شده در یک شنبه 8 دی 1392برچسب:,ساعت9:27توسط Amitis | |

 


گل سرخی به او دادم ، گل زردی به من داد 

برای یک لحظه ناتمام ، قلبم از تپش افتاد 

با تعجب پرسیدم : مگر از من متنفری ؟

گفت : نه باور کن ،نه ! ولی چون تو را واقعا دوست دارم ، نمی خواهم

پس از آنکه کام از من گرفتی ، برای پیدا کردن گل زرد ، زحمتی 

به خود هموار کنی
 

+نوشته شده در یک شنبه 8 دی 1392برچسب:,ساعت9:3توسط Amitis | |

 


آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت

دل تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت
قدمی چند بر آهنگ تماشا زد و رفت

مرغ دریا خبر از یک شب طوفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت

چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
 

+نوشته شده در یک شنبه 8 دی 1392برچسب:,ساعت8:52توسط Amitis | |

 

 سوهان می کشم قصه ی دلتنگی هایم را،

تا هموار سازم جاده های آمدنت را
 

+نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت8:49توسط Amitis | |

 

 تو که می آیی

پنجره ای باز می شود
 
پرده بی رنگ دلتنگی
 
کنار می رود
 
آرام میان جانم
 
خانه می کنی
 
 
 

+نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت8:45توسط Amitis | |

 

 چرا دیوونگی نسبت ب حساب نمیاد 


مثلاً بپرسن شما چه نسبتی دارین ؟ 

من جواب بدم : دیوونشم!
 

+نوشته شده در پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:,ساعت9:16توسط Amitis | |

 

 يــــه وقــــتــــايــــي دلم ميخواد

يکي از پشت سر چشمامو بگيره ازم بپرسه :

اگه گفتي من کي ام ؟

منم  دستاشو  بگیرمو  بگم :

هر کي هستيي فقط بمون
 

+نوشته شده در پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:,ساعت8:51توسط Amitis | |

 

 هرگز بخاطر اینکه کسی احساس کند در اوج است

خودتان را خوار و ذلیل نکنید

+نوشته شده در چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:,ساعت10:7توسط Amitis | |

 

 چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر میکنی

و بر خلاف ميلت ميگي:

ديگه دوستت ندارم، ديگه نمي‌خوامت

اين جمله رو بشنوي:

غلط كردي، چه بخواي چه نخواي مال منــــي
 
 
 

+نوشته شده در چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:,ساعت9:44توسط Amitis | |

 

 

 زمانی شعر می گفتم

برای غربت بارانولی حالا
 
خودم تنهاترم تنهاتر از باران
 

+نوشته شده در یک شنبه 1 دی 1392برچسب:,ساعت9:27توسط Amitis | |

 

حــــواست بـہ دلت باشد

آن را هـ ــر جایــ ـی نگــذار!

ایــن روزهــــــا دل را میــدزدند

بــعد ڪہ بہ دردشـــان نـخــورد

جـای صـــندوق پـست آنــ ــرا در سطل آشـــــغال مے اَندازند !

و تــو خوب مـیـــدانے دلے که اَلمثنے شد!

دیــگر دِل نمـیشود.
 

+نوشته شده در یک شنبه 1 دی 1392برچسب:,ساعت9:13توسط Amitis | |